Monday, July 05, 2004

جلاي دل شكسته

به نام محبت
ديروز از كوچه اقاقيا ميگذشتم.....
بارون ميومد.......
دلم گرفته بود.....
دوست داشت مثل بارون باشه......
ولي نمي تونست.؟؟
ولي ميتونست كه.. ......
پس فرياد كشيد و گفت:.....
بارون دوست دارم......